89/9/21
امروز بعدازظهر بابايي رفت نتيجه آزمايش خونم رو گرفت . منم سر خود تو انترنت شروع به تحقيق كردم و همه چي رو اشتباهي متوجه شدم . با چشم گريون زنگ زدم به بابايي و گفتم فكر كنم سرخجه دارم !!!!!!!!!!!!! فورا بابايي اومد و راه افتاديم سمت مطب دكتر ! تا برسيم داغون داغون شديم . بالاخره خانوم دكتر نتيجه رو ديد و گفت از من سالم تري و كلي به من خنديد !!! من و بابايي از خوشحالي گريمون گرفته بود !!! اينم يه خاطره تلخ و شيرين بود !!!
نویسنده :
رویا
11:54