دریادریا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

دریا عشق مامان و بابا

چهار ماهگیه دریا

دختر نازنازی من چهارماهه شد. تو این یک ماه حسابی شیطون شدی . وفتی خوشحال می شی جیغ می زنی . با صدای بلند می خندی و دیگه کمتر دوست داری دراز بکشی . نشستن رو بیشتر دوست داری. یک هفته هم می شه که شبا دیر می خوابی . شیر خوردنت هم که بدتر شده. هر چقدر هم که گرسته ات باشه فقط تو خواب می خوری . دکترت اجازه نداد بهت غدای کمکی بدم. میگه رشدت خوبه پس به شیرخوردنت تو خواب ادامه بده. از این جهت خیلی غصه می خورم!!!! دیروز واکسن چهارماهگیتو زدیم. تو گریه می کردی منم با تو گزیه می کردم. الهی من فدای دست و پای کوچولوت بشم . فدای شونه های کوچولوت . تو بهترین هدیه خدایی . تو زیباترین و دوست داشتنی ترین موجود دنیایی. مامانی عاشقته حالا دیگ...
13 مهر 1390

دختر سه ماهه و بیست روزه من

دخمل مامان دو هفته است که اخلاقش عوض شده. دیگه نه شیر می خوره نه دوست داره دراز بکشه همش یا تو بغل باباست یا مامان. این روزا به راحتی نمی تونه بخوابه. خلاصه کلی بد اخلاق شده و با شیر نخوردنش گریه مامانشو درآورده...
29 شهريور 1390

سه ماهگی دریا

امروز یازده شهریور سومین ماه تولد دریاست. سه ماه تموم شد. دخملم کم کم داری بزرگ می شی و شیرین تر. مامان عاشقته . تو این یک ماه اخیر کمی مامان و اذیت کردی به مدت یک هفته شیر نخوردی مامان داشت از غصه دق می کرد . کم کم داری یاد می گیری چه جوری از دستات استفاده کنی . من و بابایی رو هم کاملا می شناسی خلاصه کلی واسه خودت پیشرفت داشتی . الهی مامان فدات بشه. فدای اون دستای کوچولوت. فدای اون خنده هات . فدای اون حرف زدنات .  
11 شهريور 1390

دوماهگی دریا

دخملم بالاخره بعد از دو ماه تونستم بیام اینجا . دو ماه سخت و شیرینی داشتیم. یه موجود زیبا و دوست داشتنی  به ما اضافه شده . من و بابایی به راحتی عاشقت شدیم. دیروز واکسن  دوماهگیت رو زدن من فدات بشم که از دیروز تب داری  ولی بازم اون خنده هاتو از مامان دریغ نمی کنی .
13 مرداد 1390

89/11/4

امروز بعد از ظهر رفتيم سونوگرافي ! تعداد ضربان قلب دختر نازم ۱۲۸ در دقيقه بود. قرار جنيني طولي با پرزانتاسيون ‌‌‌‌بريچ مي باشد . ميزان رشد سونوگرافيك معادل ۱۹-۲۰ هفته مي باشد . ‌‌‌‌‌‌ ميزان مايع آمنيوتيك در حد طبيعي است . جفت فوندال قدامي مي باشد . ضخامت ان.اف در حد طبيعي بوده ۳.۶ ميلي متر است . ناسال بن در حد طبيعي بوده ۷.۵ ميلي متر است . در بررسي صورت و جمجمه و تنه و اندامهاي جنين آنرمالي قابل رويت ديده نشد   دخترم آقاي دكتر دونه دونه انگشتاتو نشون داد . قلب و معده حتي مثانتو و ران هاتو و كف پاهاتو نشون داد . بيشتر از هر زماني عاشقت شدم  دختر ناز من . ...
24 فروردين 1390

89/9/21

امروز بعدازظهر بابايي رفت نتيجه آزمايش خونم رو گرفت . منم سر خود تو انترنت شروع به تحقيق كردم و همه چي رو اشتباهي متوجه شدم . با چشم گريون زنگ زدم به بابايي و گفتم فكر كنم سرخجه دارم !!!!!!!!!!!!! فورا بابايي اومد و راه افتاديم سمت مطب دكتر ! تا برسيم داغون داغون شديم . بالاخره خانوم دكتر نتيجه رو ديد و گفت از من سالم تري و كلي به من خنديد !!! من و بابايي از خوشحالي گريمون گرفته بود !!! اينم يه خاطره تلخ و شيرين بود !!!
24 فروردين 1390

خريد تخت و كمد

ني ني من ديروز عصر با باباجون و مامان جون و خاله جون رفتيم تخت و كمدتو انتخاب كرديم . چون بابايي كار داشت نمي تونست بياد . البته زنگ زدم نظر اونم پرسيدم . اون رنگي كه واست انتخاب كردم موجود نيود و قراره ۲۵ فروردين بياد . آخهدخترم ماماني اصلا از رنگ صورتي خوشش نمياد واسه همين رنگ سفيد و ياسي انتخاب كردم كه هم زيبا بود هم ملايم . مطمئنم تو هم خوشت مياد . ايشاله اين هفته بقيه وسايلتو هم ميخريم آخه ديگه چيزي نمونده بياي تو بغلم دخملم . ديروز عصر تو هم خوشحالي ميكردي آخه ماماني رو لگد بارون كرده بودي من فداي لگداي كوچولوت بشم . دوستت دارم ...
7 فروردين 1390

89/9/10

امروز رفتم سونوگرافي . همه چيز خوب و نرمال بود . امروز فهميدم كه صاحب يك دختر خوشگل و ناز شدم . يك دختر كوچولو تو دلم داره رشد مي كنه . يك فرشته ناز. خيلي خوشحالم . انگار امروز فهميدم كه حامله هستم . خدايا هزاران بار شكرت . عمر حاملگي ۱۲ هفته و ۶ روز  
6 فروردين 1390

بازم خستگي ...

  سلام دخمل خوشگلم . ماماني بازم بي حال شده . با شروع سه ماه سوم شدم مثل اولا كه حوصله نداشتم . دخملم سال نوت مبارك باشه عزيزم . سال ۹۰ هم واسه من هم واسه بابايي بهترين سال زندگيمون خواهد بود آخه قراره صاحب يه ني ني خوشگل بشيم . عزيزم همش نگرانتم همش دلشوره دارم . همش فكر مي كنم دخترم خوب رشد كرده ، خوب بزرگ شده و هزار تا نگرانيه ديگه ! امروز صبح كه بيدار شدم شروع كردي به لگد زدن . وقتي روزمو با لگداي تو شروع مي كنم اون روز حالم بهتره . من فداي تو بشم كه منتظر ميموني ماماني بيدار بشه بعد لگداتو شروع مي كني . كمتر از سه ماه مونده بياي تو بغلم و من نگات كنم  
6 فروردين 1390